من زندگي مي كنم

ساخت وبلاگ
بالاخره ما رفتیم و یه دوچرخه برا من خریدیم :-)یعنی اونقدر خوشحال بودم که حد نداره. مثل بچگی هام که تا یه چیزی برام می خریدن تا صب بغلش می کردم باهاش می خوابیدم. خخخخخخخخالبته به خاطر دور بودن و تاریک من زندگي مي كنم...
ما را در سایت من زندگي مي كنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 106 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 17:52

یه چیزی که هنوز بعداز گذشت چند روز از شنیدنش گاهی همچنان با خودم تکرارش می کنم و باهاش ارتباط مانوس برقرار نکردم این جمله ات بود: آ. (همکارت) تعریف می کرد که به دوس دخترش گفته شاید من مجبور بشم برم یه شهر دیگه برا کار پیدا کردن تو چیکار می کنی می تونی بیای باهام؟ و اونم گفته آره، کارم رو ول می کنم باهات میآم :-)

فک کنم هم احساس تعلق خاطرشون بهم قشنگه هم حس عریبی برا من هست که چطور به اندازه ی کار پیدا کردن، نگه داشتن این دوست برا آ. مهمه

:-)

من زندگي مي كنم...
ما را در سایت من زندگي مي كنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 116 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 17:52

امروز بر اساس یه برنامه ریزی قبلی داریم میریم به شهر لا.

شهری بزرگ و صنعتی.

مسیر بسیار زیباست. درست مثل تمام کارت پستال هایی که در اینترنت وجود داره و من الان حس فرشته های کوچولوی بالدار توو قصه ها رو دارم که دارن این زیباییها رو از بالا نگاه می کنن و لبریز از خوشحالی و هیجانن.

پاییز اینجا منتظر قشنگی داره و مرحله ی دوم رنگهای پاییزی شروع شده.

پارسال این موقع هم لبریز از خوشحالی بودم. تازه پذیرش گرفته بودم و پرواز می کردم از خوشی

مرسی خدا جونم

و مرسی از تو بابت همراهی ات

من زندگي مي كنم...
ما را در سایت من زندگي مي كنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 102 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:03

ما رفتیم و شهر رو گشتیم. اما خوش نگذشت :-(یعنی حتی نگاه کردن به عکسهاشم کیف نمیدهاین نتیجه ی به زبان نیاوردن خواسته هاست.خب اگه از رفتارم ناراحت شدی بگو. با صحبت سوتفاهم ها رفع میشن.اما بازم ایول داری من زندگي مي كنم...
ما را در سایت من زندگي مي كنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 125 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:03

امروز وقت برا تمدید کارت اقامت,م داشتم. تا چند روز قبلش خیلی هیجان و شاید استرس داشتم که چه مدت تمدیدش می کنن اما امروز کائنات بهم گفتن حداکثر مقدار ممکن رو برام می زنن :-) باهام حرف زدن و من از صب توو من زندگي مي كنم...
ما را در سایت من زندگي مي كنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 111 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:03

خب دیروز خیلی دپرس بودم. یعنی دپرس نه، یه جورایی که یه جا نمی تونستم بند بشم.هی می خواستم برم بیرون و هی نمی خواستمبیچاره تو :-) خخخخخخخخخخآخه نمی دونستی چه ام شده.شرمنده اذیتت کردم اما نمی دونی چه لذ من زندگي مي كنم...
ما را در سایت من زندگي مي كنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 120 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:03

روزگاری فک کنم منم همین جوری بودم یا شایدم الانم ناخواسته گاهی همین جوری باشم اما آگاهانه حداقل الان این طور نیستم که بخوام کسی رو با زبونم زخمی کنم. این تیکه های زخم زبونی,، خیلی عمیق توو دل آدم رد می من زندگي مي كنم...
ما را در سایت من زندگي مي كنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 116 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:03

این خارجی, ها خیلی عجیبن. حداقل برا من کمی فهمش سخته.طرف الان 7 ساله داره حقوق عالی می گیره و یه ماه می ذاره می ره فلان کشور استوایی تا در مورد پرندگان و حیات وحش اونجا به هزینه ی شخصی بررسی کنه و عکس من زندگي مي كنم...
ما را در سایت من زندگي مي كنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 125 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:03

دیروز همکارم میگه شماها چرا ین قدر زیادین؟ هر گروهی از دانشگاه میری می بینی چند نفر از هموطنانت اونجا هستن. پرسید: آیا شماها همدیگه رو از قبل می شناسین که به هم خبر میدین بیایین فلان جا؟ :-) توو دلم ی من زندگي مي كنم...
ما را در سایت من زندگي مي كنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 117 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:03

دیروز اولین, جمله به زبان جدید که دارم یاد می گیرم رو بیان کردم :-)

رفته بودم فروشگاه و فک کردم صندوقدار اشتباه زده قیمت رو. بهش گفتم که این عدد باید زده می شد و خودم دلم غنج رفت از شنیدن صدای خودم به این زبان :-)

خدایا لطفا کمکم کن به راحتی بتونم از پسِ این زبان نه چندان راحت بربیام

آمین

و مرسی از تو که در این راه کمکم می کنی :-*

من زندگي مي كنم...
ما را در سایت من زندگي مي كنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 119 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:03

دیشب یهو یاد بچگی هام و ناز کردن هام افتادم :-*یادمه مامانم برام کتاب داستان می خوند به زبان فارسی، داستان هایی که از مادرش شنیده بود رو تعریف می کرد به زبان مادری، شعر می خوند فارسی و زبان مادری، لال من زندگي مي كنم...
ما را در سایت من زندگي مي كنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 122 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:03

امروز هوا اینجا بسیار سرده و میشه ردپای هوای سرد قطبی رو به عینه تجربه کرد.

لپ های من گل انداختن و سرخ شدن.

یاد دوستم وردیه افتادم که همیشه بهم می گف: تو اگه خواستی با کسی قرار بذاری حتما صبر کن هوا سرد بشه و بیرون قرار بذار، چون با لپ های کلی خیلی قشنگ میشی. خخخخخخخ :-)

یادش بخیر

ایشالا هر جای این کره ی خاکی هست موفق و دلخوش و سلامت باشه

آمین

من زندگي مي كنم...
ما را در سایت من زندگي مي كنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 117 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:03